kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۶۱۹۴
تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۳
مبارزه به روایت سید احمد هوایی- ۴۰

پیروزی در زمیـن انتقام در هوا 

 
 
 
مرتضی میردار
هواپیماربایان غالباً قصد ربودن پروازهای داخلی را داشتند چون مسائل گذرنامه و چک‏کردن‏های خارجی را نداشت. 
در پروازهای خارجی، فرد از نظر تشخیص هویت و مسائل اینچنینی، بازرسی‏های مفصل‏تری می‏شد، اما در پرواز داخلی فقط کارت پرواز و شناسنامه می‏خواست. لذا پروازهای خارجی، کمتر مورد تهدید واقع می‏شدند. 
ما در آسمان چند تا خط قرمز داشتیم: خط تهران- کرمان، خط کرمان- بندرعباس، خط تهران- شیراز، خط تهران- بندرعباس و خط تهران- تبریز و بالعکس. ولی در خط تهران- مشهد یا بالعکس اتفاقی نمی‏افتاد. 
خود این خطوط و شناسایی افرادی که در این خطوط تردد می‏کردند، از نظر ما مهم بود. آن روزها همه نمی‏دانستند که گارد حفاظت در هواپیما مستقر هست. چون هویت آنها مخفی بود، ولی اکثر مسافرها می‏دانستند که در این پرواز حتماً یک گارد هست. 
در آن ایام هر ‏وقت ما روی زمین یک عملیات موفق داشتیم، شاید یک هفته یا یک ماه نمی‏گذشت که یک هواپیماربایی توسط منافقین صورت می‏گرفت. این کارها یا روی زمین و قبل از اینکه طرف بتواند سلاح و تدارکاتش را به هواپیما برساند، خنثی می‏شد یا اگر وارد هواپیما می‏شد، در آنجا عملیات صورت می‏گرفت. 
لذا این پارامتری برای ما بود که وقتی در عملیاتی مثل عملیات فاو یا امثال آنها موفق می‏شویم، پشت سرش روی زمین یا در هواپیما منتظر چنین چیزی باشیم. 
بچه‏ها همه آماده بودند و حواس‏شان جمع بود. وقتی هم که آدم حواسش باشد و بداند سر راهش یک چاله وجود دارد، بااحتیاط‏تر می‏رود. 
در موردی از این حوادث، یکی از منافقین مهماندار را گروگان گرفت و گفت: «مرا ببر به کاک‏پیت1؛ پیش خلبان.» مهماندار را با کارد تهدید می‏کند و کارد را روی شاهرگ او می‏گذارد. طرف وقتی که از وسط‏های هواپیما راه می‏افتد که بیاید، اشاره‏ای به بچه‏ها می‏کند. برای اینها شرح وظایفی تدوین شده بود و خودشان هر زمان می‏دانستند که باید چه‏کار کنند. طرف خیلی هم هول بوده و او را پشت در کاک‏پیت می‏آورند. اگر بخواهیم تجسم کنیم خیلی خنده‏دار می‏شود. 
یک در هست که به کابین خلبان منتهی می‏شود. یک در هم هست که به کمد لباس خلبان وصل است؛ یک در قدی است و وسایلی مثل تبر و چیزهایی که برای زمان سقوط نیاز است، در آن نگهداری می‏شود. 
مهماندار می‏گوید «صبر کن تا من در را باز کنم» و همین که در کمد را باز می‏کند، بچه‏های دیگر او را با کله داخل کمد لباس هل می‏دهند. 
این فقط یک لحظه است و من هر جوری که بخواهم این لحظه را توصیف کنم، قابل باور نیست. ولی بعد از اینکه خودم رفتم و این ماجرا را بررسی کردم، دیدم واقعاً جز کار خدا هیچ چیز دیگری نبود. طرف را گرفتیم و مدتی در زندان بود و بعداً آزاد شد. وقتی از او بازجویی کردیم، کلی اطلاعات به ما داد. گفت «من سی بار این مسیر را آمده و رفته‏ام. تمام جاها را چک کرده بودم. حتی گلوی هواپیما را بازرسی کرده بودم. ولی نمی‏دانم چرا وقتی به در کاک‏پیت رسیدم، متوجه نشدم که مهماندار در کمد را باز کرده و برای یک لحظه همه‏چیز از اختیارم خارج شد.» 
خوشبختانه، از سال 63 که امام دستور استقرار سپاه در هواپیماها را دادند، تا به‏حال حتی یک مورد هم نداشته‏ایم که سپاه در هواپیمایی مستقر باشد و بتوانند هواپیما را ببرند. 
الحمدلله نتوانستند هیچ هواپیمایی را ببرند و خدا را شکر هنوز هم نتوانسته‏اند و این هم لطفی است که خدا به آبروی سپاه و آبروی خون شهدا عطا کرده است. 
هر اقدامی که منافقین تا به‏حال کرده‏اند، خنثی شده و نتوانسته‏اند هواپیمایی را که گارد سپاه در آن هست را بربایند و مسئله ایجاد کنند. لذا هرچه بوده، در آسمان کشور خودمان بوده و 25-24 مورد هم روی زمین داشته‏ایم که طرف قبل از اینکه بتواند اسلحه را وارد هواپیما کند، دستگیر شده است.
پانوشت‌:
1- cockpit